چقدر سخته ایام، ایام انتخابات ریاست جمهوری باشه، حرف و حدیث هم زیاد باشه، مناظرات- که به نظر من خیلی خیلی فنی و روانشناسانه و کارشناسانه هستن- هم برگزار بشه و آدم یه عالمه حرف و نظر برا گفتن و نوشتن داشته باشه ولی چون نزدیک امتحاناست و یه عالمه پروژه برا تحویل دان هست، وقت نشه اونا رو بنویسه- واقعا خیلی سخته.از خیلی هم خیلی سخت تره.

*************
به مناسبت ارتحال امام:
مشاعره ای زیبا بین امام و امام:


امام:
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

رهبري:
تو که خود خال لبي از چه گرفتار شدي؟
تو طبيب همه اي، از چه تو بيمار شدي؟

امام:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بردم
همچو منصور خريدار سرِ دار شدم

رهبري:
تو که فارغ شده بودي زِ همه کون و مکان
دار منصور بريدي همه تن دار شدي

امام:
غم دلدار فکنده است به جانم شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم

رهبري:
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
اي که در قول و عمل شهره بازار شدي

امام:
درِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدم

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدي
وه که بر مسجديان نقطه پرگار شدي

امام:
جامه زهد و ريا کَندم و بر تن کردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم

رهبري:
خرقه پير خراباتي ما سيره توست
امت از گفته دُر بار تو هشيار شدي

امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى‏آلوده مددکار شدم

رهبري:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف مني
دم عيسي مسيح از تو پديدار شدي

امام:
بگذاريد که از بتکده يادى بکنم
من که با دستِ بت ميکده، بيدار شدم

رهبري:
يادي از ما بنما اي شده آسوده ز غم
ببريدي ز همه خلق و به حق يار شدي